انواع ارتباط:
متخصصان رشته ی ارتباطات فرایند ارتباط را از جنبههای گوناگونی مورد بررسی قرار دادهاند که عبارتند از:
ارتباط درون فردی و بین فردی:
« ارتباط درون فردی[۱۶۴]» به ارتباطی گفته می شود که شخص با خودش برقرار میسازد و میتواند به صورتهای خیال پردازی و نگارش افکار نمود پیدا کند.
«ارتباط بین فردی[۱۶۵]» به ارتباط با شخص دیگر اشاره میکند. این نوع ارتباط دارای سه زیر مجموعه ارتباط دونفره ، جمعی و گروه کوچک میباشد. ارتباط دونفره که خود میتواند تعاملی یا یکسویه باشد، به ارتباط بین دو نفر و نه بیشتر اشاره دارد. مثل ارتباط بین یک معلم و شاگرد. ارتباط در گروههای کوچک نیز بخش عظیمی از زندگی هر فرد را شامل می شود. مثل ارتباط بین اعضای یک کلاس (محسنیان راد، ۱۳۸۲).
برخورداری از مهارتهای ارتباط میان فردی خوب میتواند فرایندهایی از قبیل فروش، مشاوره، تربیت راهبری و رهبری متقابل که به آن رهبری گروهی گفته می شود و رفع اختلاف را حمایت کند.
ارتباط کلامی و ارتباط غیر کلامی :
« ارتباط کلامی[۱۶۶]» همان طور که از نامش پیدا است نوعی ارتباط است که دست مایه اصلی آن کلام و زبان است. اکثر ارتباطات روزانهْ ما که مستلزم گفتار است از این دست میباشد. « ارتباط غیر کلامی[۱۶۷]» نوعی ارتباط میان فردی است که در آن لغت وجود ندارد. این نوع ارتباط عبارت است از : زبان اشاره ، تکانهای بدن ، حالات بدن ، صـــدا ، عناصر هموند، لباس ، تماسهای چشمی ، رفتار ، حالات صورت ، لمس ، رقص ، کف زدن. ارتباط با دیگران در مواردی که با هم رودررو قرار داریم بسیار ظریف و پیچیده است. در واقع علاوه بر معانی کلماتی که به کار میروند مقدار زیادی از اطلاعات مربوط به موضوع نیز از طریق برخورد متقابل چشم ها ردوبدل می شود. رفتارظاهری، حرکات و حالات صورت نقش مهمی ایفا میکنند. ارتباط های غیر کلامی را در نوع پوششی که یک فرهنگ ترویج میکند نیز دیده می شود. در همه فرهنگ ها در موارد خاصی روش های پذیرفته شده و طبیعی برای نوع لباس پوشیده و مرتب کردن مو و آرایش صورت و آویختن جواهرات وجود دارد. با پیروی از این رسوم اجتماعی در لباس پوشیدن، شخص به اطرافیان خود نشان می دهدکه مایل است مطابق استاندارد های فرهنگی که هماهنگ با نوع لباس پوشیدن اوست با او رفتار شود. (فرهنگی, ۱۳۷۸)
مبانی ارتباط اثربخش:
اصول و مبانی ارتباط اثربخش عبارتند از:
صداقت: فرد جرات کند که خودش باشد. یعنی اینکه فرد بدون هیچ کم و کاستی همان گونه که هست باشد. صداقت سه جزء دارد: آگاهی از خود[۱۶۸]، پذیرش خود[۱۶۹] و بیان خود[۱۷۰](بولتون، ۱۳۸۱).
عشق بدون انحصار طلبی: راجرز در مورد این خصلت کلی چنین میگوید: نوعی عشق نسبت به فرد، آنچنان که هست، کارل مینگر این صفت را در معنای تحمل، انصاف، پایداری، منطق، محبت و به اختصار عشق واقعی شخص به شخص دیگر به کار میبرد (بولتون، ۱۳۸۱).
همدلی: همدلی توانایی یک فرد است که به گونه ای تجربی، فرد دیگر چه تجربه ای در یک لحظه موعود و در یک چارچوب مشخص و با توجه به نظر خویش دارد. همدلی را اولین شرط خودشناسی می خوانند، که فرد خود را به جای دیگری ببیند و احساسات وی را تجربه کند (شفیع آبادی و ناصری، ۱۳۸۵).
موانع ارتباطی:
یکی از دلایل عدم حصول ارتباط اثربخش این است که مردم ناخواسته موانعی را در فرایند ارتباط شان وارد میکنند، که کار را دشوار میکند. در اغلب موارد وقتی که یک یا چند تن از افراد در حال تعامل گرفتار فشار روانی باشند احتمال بیشتری دارد که این سد های ارتباطی به وجود آید. موانع یا سد های ارتباطی بسیار زیادی وجود دارد. اما توماس گوردون فهرست جمعی ارائه داده است که به دوازده بازدارنده پلید ارتباط معروف است. و تحت سه مقوله قضاوت، ارائه راه حل و اجتناب از نگرانی های طرف مقابل، قابل بررسی است (بولتون, ۱۳۸۱).
مهارت مدیریت خشم:
هیجانات و عواطف در تمام تصمیم گیری ها رفتارها نقش دارند. چهار نوع هیجان اصلی وجود دارد. ترس، غم، شادی و خشم. احساسات دیگر ترکیبی از این چهار نوع هستند. خشم یک حالت هیجانی- ذهنی است و با وجود تضاد شناختی و برانگیختگی روانی نمود مییابد. خشم هیجانی بهنجار با جنبههای انطباقی بسیار است. با وجود این وقتی که تکرار، شدت و مدت آن افزون تر از جنبههای انطباقی باشد، ناکارآمد میگردد (نواکو[۱۷۱]، ۲۰۰۳؛ نقل از البرز، ۱۳۸۶).
شیوه ی طبیعی و غریزی بروز عصبانیت ارائه ی واکنش های پرخاشگرانه است. عصبانیت پاسخ طبیعی نسبت به تهدید است. عصبانیت و خشم، انرژی لازم را در افراد ایجاد میکند تا بتوانند در صورتی که مورد حمله قرار بگیرند، بجنگند و از خود دفاع کنند. تأیید این مدعا تغییرات جسمانی است، که در موقع خشم آن ها را احساس میکنیم. افزایش ضربان قلب، افزایش فشار خون، جریان بیشتر خون به عضلات و … که همه ی این تغییرات ناشی از فعالیت دستگاه عصبی خودکار است و آمادگی فرد را تامین خواهند کرد. از طرفی باید توجه داشت که ما نمی توانیم نسبت به هر کس یا هرچیز که ما را تحریک کرده یا آزار میدهد، خشم بورزیم. قوانین، ضوابط اجتماعی و عقل سلیم محدودیت هایی را برای بروز عصبانیت به شکل طبیعی اعمال میکنند. مرور تاریخی نیز دال بر این است که جامعه ی بشری از خشم کنترل نشده آسیب های فراوانی دیده است.
خشم در طی دوره های گذشته مکانیسمی بوده که بقاء بشر را به دنبال داشت ولی واقعیت این است که قانونمندی جامعه ی انسانی کارکرد خشم را بشدت تحت تاثیر قرار داده است. امروزه مسیر جامعه ی انسانی به سمتی است که حیات فرد را در زمره ی ارزشمندترین موهبت ها قرار داده است و هر عاملی که این حیات را به مخاطره بیندازد قطعاً در انزوا قرار خواهد گرفت. خشم نیرویی است که مقابل این مسیر انسانی قرار دارد چرا که هدف خشم تخریب و از بین بردن است و جامعه ی متمدن انسانی به هیچ وجه به خشم این اجازه را نمی دهد.
تعریف خشم:
خشم[۱۷۲]درلغت به معنای غضب و قهر آمده است (معین، ۱۳۷۶) و به عنوان واکنش هیجانی تحریک شده ی فرد در اثر جلوگیری یا خنثی کردن میل فرد به وسیله ی یک عامل هیجانی ناخوشایند، تعریف شده است (شعاری نژاد، ۱۳۷۵).
مهارت « مدیریت خشم »، یک مداخله رفتاری– شناختی است که به خشم به عنوان نیروی نشأت گرفته به دنبال خشونت تمرکز میکند (گاندولف[۱۷۳]، ۲۰۰۱). همچنین مهارت مدیریت خشم بدین صورت نیز تعریف شده است: « به کار بردن راهبردهای مختلف (محیطی ، اجتماعی ، شناختی ، رفتاری ، تن آرامی ، مهارت های جرئت ورزی و فیزیولوژیکی ) برای به حداقل رساندن خشونت در روابط به طوری که در انجام امور روزمره (تحصیلی، شغلی، اجتماعی و خانوادگی) تداخل نکند، بلکه باعث انگیزش و پیشرفت نیز گردد» (لاتایلاد و باب کوک، ۲۰۰۰؛ نقل از البرز، ۱۳۸۶).