راهبردهای مدیریت منابع :
این مؤلفه به راهبردهایی اشاره دارد که فراگیران برای کنترل و اداره محیط به کار می گیرند برای مثال مدیریت زمان و نحوه تلاش، محیط مطالعه و ….این راهبرد به فراگیران کمک میکند تا با محیط سازگار شده وآن را با توجه به اهداف و نیازهای خود تغییر دهند.َ
الگوی باتلر و وین[۸۷] :
باتلر و وین (۱۹۹۵ به نقل از کدیور، ۱۳۸۶ ) الگویی از خود تنظیمی را در یادگیری ارائه کردند که مشتمل بر مجموعه ای از وقایع ارادی است . بر اساس این الگو یادگیرندگان خود با تکالیف درگیر میشوند دانشها ، باورها و عقایدی نیز دارند که مبنای تفسیر ویژگیها و ملزومات این تکالیف قرار میگیرد. آنان بر اساس تفسیر خود اهداف را انتخاب میکنند سپس با به کارگیری فنون و راهبردهای برای رسیدن به آن اهداف تلاش را آغاز میکنند به دنبال این تلاش و درگیری با تکالیف پیامدها و دستاوردهای ذهنی و رفتاری خاصی ایجاد می شود در مرحله بعد، با نظارت بر این فرایندها و بازبینی پیامدهای جدید مجموعه ای از باز خوردهای درونی ایجاد میگردد اطلاعات به دست آمده از این نظارت زمینه را برای تغییر مجدد تکلیف و درگیری فردی با آن ایجاد میکند.
بدین ترتیب درگیریهای بعدی با تکلیف سامان مییابد. یادگیرندگان ممکن است با انتخاب اهداف جدید بررسی راهبردها ،نحوه درگیر شدن خود را تغییر دهند . اگر بازخورد بیرونی فراهم شود ممکن است اطلاعات اضافی تأیید وتحکیم شود و در تعارض با برداشت های یادگیرنده از تکالیف و یادگیری قرار گیرد به نظر وین ، دانش در خود تنظیمی نقش مهمی دارد. این دانش شامل دانش زمینه ، دانش راهبرد، دانش منابع شناختی و عملیاتی است ، که به شخص کمک میکند تا به اهداف مهم خود برسد.
الگوی کارور و شی یر[۸۸]:
کارور و شی یر، الگویی درباره خود تنظیمی ارائه نموده اند که خود تنظیمی ،درگیری با تکلیف را توصیف میکنند طبق این الگو، وقتی شخصی هدفی را دنبال میکند ،اگر دچار مانعی شود، یک بازبینی از موقعیت به عمل می آورد . در طی این بازبینی یادگیرندگان پیشبینی میکنند که چنانچه تلاش خود را افزون کنند، یا طرح خود را تغییر دهند و اصلاح نمایند ،تا چه اندازه میتوانند به هدف خود نزدیک شوند .چنانچه بین وضعیت موجود و اهداف و معیارهای فردی فاصله دیده شود یادگیرنده برای کاهش این فاصله تلاش میکند ممکن است برای رسیدن به اهداف خود ، طرح را تغییر دهد و یا اهداف قبلی خود را اصلاح کند و یا تلاش کند تا ابزار و شیوه جدیدی پیدا کند .همینطور ممکن است تکلیف رارها کند،که این مسئله معمولا بعد از شکست اتفاق می افتد .در این الگو بازخورد به صورت درونی است ، یعنی فرد به خودش باز خورد میدهد.(باتلر و وین،۱۹۹۹).
این الگو ، خود اید ه آل افراد و ادراک آن ها از خواسته های محیط را مورد تأکید قرار میدهد. کار وروشی یر ( ۲۰۰۰) ، الگوی خود را به عنوان یک سیستم منسجم از اصول یا اهداف سطح بالاتر توصیف میکنند . اهداف سطح بالاتر انتزاعی هستند و در سلسله مراتب اهداف در بالا قرار می گیرند ، آن ها این اهداف را به صورت ((من می خواهم …….باشم))، توصیف میکنند. اهداف شخصی دانش آموزان در سطح پایین تر قرار می گیرند .این اهداف عینی تر هستند .اهداف سطح پایین تر از اهداف شخصی عینی تر هستند ،زیرا به ارائه زنجیره های رفتاری اعمال اشاره دارند و الگوهای رفتاری نام دارند. مطابق نظر کارور و شی یر ، این سلسله مراتب اهداف برای هر یادگیرنده منحصر به فرد است .بر طبق این الگو خود تنظیمی با نظام اهداف مرتبط است (بوکارتس ،۲۰۰۲).
الگوی کرنو[۸۹]:
کرنو( ۱۹۹۴)، یا دگیری خودتنظیم را مشارکت فعالانه فرد در هدف گزینی و کنترل راهبردها و فرایندهای یادگیری ،هنگام درگیری با تکلیف یادگیری تعریف میکند . او مفهوم یادگیری خودتنظیم را مجموعه ای از راهبردهای یادگیری تعریف میکند که یادگیرنده میتواند برای مواجهه با نیازهای یک تکلیف به صورت مؤثر و انعطاف پذیر به کار ببرد( بامرت[۹۰] و همکاران ،۲۰۰۲).
کرنو دو فرایند اکتساب وتبدیل و پنج راهبرد چهارجویی، نظارت ،انتخاب ، پیوند دادن و برنامه ریزی را برای توصیف درگیری شناختی مشخص کرد .ترکیب های کاربرد بالا و پایین ،دو فرایند در تکلیف چالش انگیز در یک محیط آموزشی چهار شکل از در گیری شناختی را تعیین میکند . فرایند اکتساب ، چاره جویی و نظارت را شامل می شود و فرایند تبدیل ،راهبردهای انتخاب کردن، پیوند دادن و برنامه ریزی را شامل می شود .کرنو، خود تنظیمی با پیشرفته ترین شکل یادگیری شناختی دانسته است . دیگر شکل های کاربرد فرآیندها عبارتند از: تکلیف محور( اکتساب پایین تبدیل بالا)مدیریت منابع (اکتساب بالا، تبدیل پایین) و یادگیری دریافت(اکتساب پایین، تبدیل بالا ). الگوی کرنویک ارتباط فراشناختی را میان دو فرایند تصور کرد؛ فرایند اکتساب به صورت فراشناختی ، فرآیندتبدیل را در جریان پردازش اطلاعات کنترل میکند . فرآیندها خودشان ترکیبی از پنج راهبرد هستند. فرآیندی اکتساب ،به وسیله کاربرد راهبردهای چاره جویی و نظارت توصیف می شود. فرایند تبدیل ،به وسیله کار برد راهبردهای انتخاب ، پیوند برنامه ریزی توصیف می شود ( روگرز[۹۱] ،۲۰۰۱).
الگوی بو کارتس:
بوکارتس، آموزش مهارتهای خودتنظیمی به یادگیرندگان را هدف اصلی آموزش و پرورش میداند ، زیرا این مهارتها نه تنها موجب می شود که فرد در دوران تحصیل یادگیری خویش را هدایت کند ، بلکه پس از اتمام تحصیلات نیز ، این امکان را فراهم می آورند که فرد دانش خود را همزمان با دانش روز تطبیق کند . وی در فرایند خودتنظیمی یادگیری به عنوان دانش قبلی ، دشواری و در عین حال این فرایند ،آموزش یادگیری خودتنظیمی و تعادل بین مؤلفه های شناختی و انگیزش آن تأکید می ورزند (غلامی ، ۱۳۸۲).
در الگوی یادگیری خودتنظیمی بوکارتس( ۱۹۹۷ )وضعیت های برابر و یکسانی برای مؤلفه های شناختی وانگیزشی یادگیری فرض شده است بوکارتس خود تنظیمی یادگیری را مجموعه ای تعاملی در نظر میگیرد که هم شامل خود تنظیمی انگیزشی و هم خود تنظیمی شناختی است. الگوی شش مؤلفه ای از یادگیری خودتنظیمی میتواند به عنوان چهارچوب تشریح کننده این نوع خود تنظیمی در سه سطح در نظر گرفته شود سطح اهداف ، سطح راهبردها وسطح دانش. قلمرو خاص. وی دانش قبلی را یک عامل مهم و تعیین کننده در فرایند خود تلقی میکند و معتقداست که هرکادام از این شش مؤلفه ، مبین یک نوع دانش قبلی است که به منظور رخ دادن خود تنظیمی در یادگیری ، باید در دسترس یادگیرنده باشد.(بامرت ،۲۰۰۲). بوکارتس،( ۱۹۹۹) بروابستگی متقابل مؤلفه های فرد تأکید میکند، برای مثال ، مؤلفه های فراشناختی و انگیزشی عمیقا بر راهبرد های یادگیری مربوط تاثیر میگذارند، در حالی که دانش راهبردهای شناختی به میزان زیاد دانش اخباری در محتوای حوزه مربوطه وابسته است. کمبود دانش در یک بخش از الگو میتواند در خود تنظیمی یادگیری نقش بازدارنده یا ممانعت کننده داشته باشد بامرت ( ۲۰۰۲). بوکارتس( ۲۰۰۲ ) ، برای آگاهی از اهداف یادگیرندگان تأکید میکند و معتقداست که برای درک اینکه چرا یادگیرندگان برای موفقیت تلاش می کنندو چرا و چگونه آن ها خودشان را تنظیم میکنند آگاهی ما از اهداف یادگیرندگان ضروری است.