جهان به سرعت در حال تغییر است، که احتمال میدهیم تفکر گذشته کاملاً با امروزه متفاوت بوده است. مطالعه تاریخ جوامع انسانی از آغاز پیدایش تمدن تا به امروز گویای این واقعیت است که آموزش از جمله مقوله های ضروری وحیاتی کلیه اقوام بشری بوده وهمواره با توجه به نوع زندگی وابزار مورد استفاده ،نحوه برنامه ریزی آن تغییر یافته است. آنچه آموزش نوین را از تعلیم وتربیت سنتی مشخص و متمایز میکند، تغییر فکر تربیت آغازی به آموزش مداوم در طول زندگی است. معنایی که واژه آموزش در دنیای کنونی دارد به مراتب بغرنج تر و وسیع تر است و فرایند فرهنگی پیشرفت و شکفتگی تمام امکانات موجود بشری را شامل می شود. آموزش صرفاً انجام دادن بعضی مقاصد وتحقق برخی آرزوها نیست، بلکه مجموعه ای است از حرفه های دشوار و فرآیندهایی که برفنون مخصوص استوار هستند. آموزش پابه پای تحولات علمی واجتماعی وحتی مقدم برآنها پیش می تازد. یکی از صفاتی را که به عصر حاضر اطلاق نموده اند«عصر آموزش» است. دنیای کنونی چنان دستخوش تغییر وتحولات تکنولوژی فزاینده ای است که آموزش با تمامی ابعادش به شکل های گوناگون در همه فضای زندگی انسان متجلی می شود. از مختصات زمان ما یکی این است که هیچ کس از فراگرفتن بی نیاز نیست. هر فرد در دوران زندگی خود به نحوی با یادگیری سروکار دارد و برای دمسازی با محیطی که پیوسته روبه رشد وتغییر است، باید آموزش ببیند. جنبههای مختلف آموزش به لحاظ ایجاد قدرت فراگیری، تجربه وتحلیل، ادامه دانش وکسب مهارت ها با هدف مرتبط ساختن فرد با جامعه وتامین احتیاجات شغلی اوحائز اهمیت است. تغییرات که بعد از هر دوره آموزشی از نظر ایجاد تواناییهای ذهنی ومهارتی در فرد حاصل می شود، نقطه عطف آموزش میباشد (علوی، مکارم، نمازی، ۱۳۹۲، ص ۴۹-۴۸).
از جمله عوامل پیشرفت کشورهای صنعتی انعطاف پذیری آموزش با توجه به تغییرات تکنولوژی بوده است. گستردگی علوم وفنون از طریق اشاعه تکنولوژی، در برنامه های آموزشی وارد میگردد تا کلیه تغییرات از طریق نفوذ تکنولوژی بر آموزش انجام شود. عواملی که به نوعی از طریق تکنولوژی بر نیروی کار اثر میگذارند عبارتند از :
الف – بهره وری فنی وقابلیت اتکا و کارایی
ب – انعطاف پذیری
ج- وجود عوامل زیربنایی(پشتیبانی وخدمات)
متاسفانه امروز در بهترین دستگاه صنعتی کشور از نظر فعالیت های آموزشی، کمتر از پنج درصد هزینه ها صرف آموزش می شود، در حالی که این رقم در کشور اروپایی در مجموع حدود بیست درصد است(متانی، حسن زاده، ۱۳۹۰، ص ۱۶۱).
آموزش در صورتی که دارای هدف مشخص بوده و با برنامه ریزی دقیق دنبال شود میتواند نقش خود را در جامعه به خوبی ایفا نموده ساختار اجتماعی، سیاسی واقتصادی، را در روند تکامل وتعالی قرار دهد. توفیق در آموزش منوط به داشتن برنامه هدف دار است که در این حالت آموزش نقش خود را برآورد نیازها بخوبی ایفا میکند. به تخمین سازمان ملل «درکشورهای درحال توسعه به علت عدم برنامه ریزی صحیح و انطباق آن با نیازها، تنها ۱۰% از نیروی انسانی بالقوه در جایگاه خود مورد استفاده قرار میگیرد و از طریق ضایعات انسانی هر دم افزایش مییابد». نقش آموزش، یک نقش ایجادگری است و میتواند در کلیه شئونات اجتماعی یک نقش سازنده داشته باشد. از این جهت سرمایه گذاری نیروی انسانی که برای آینده هر مملکت در نظر گرفته می شود با نقش آموزش ارتباط کامل دارد. چرا که اگر روند توسعه با آموزش بنا شود، این بنیان میتواند جامعه را از نظر اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تکامل بخشد. توسعه اقتصادی، آموزش نیروی انسانی را در دو طبقه اساسی قرار میدهد :
۱- دستیابی به حداکثر راندمان تولید
۲- رضایت ناشی از توسعه مهارتها در خلق یک تولید ارزشمند ومفید (کاظم پور، غفاری، ۱۳۹۳، ص ۱۶۸).
آموزش مانند سایر سرمایه گذاری ها میتواند به توسعه اقتصاد کمک کند و همانند سرمایه گذاری در امور مادی و فیزیکی، این روند نیز روی انسان انجام می پذیرد. در کتاب آموزش برای توسعه آمده است :
آموزش نه تنها یکی از حقوق اولیه واصلی انسان است، بلکه جزء اصلی توسعه اقتصادی واجتماعی نیز هست و در صورتی که برنامه ریزی آن به شایستگی انجام پذیرد، میتواند بازده اقتصادی زیادی به ویژه درکشورهای فقیر داشته باشد. ویل اسپیچ عقیده دارد که آموزش چیزی نیست به جز یک روش منظم که به وسیله آن افراد یک اجتماع مهارت وکاردانی را فقط به دلیل مخصوصی می آموزند. همچنین آموزش عبارت است از بهبود سیستماتیک ومستمر مستخدمین از نظر دانش ها و مهارت ها و رفتارها که به رفاه آن ها و سازمان محل خدمتشان کمک میکند. اینطور استنباط می شود که هدف از آموزش عبارت است از ایجاد توانایی بیشتر تولید و افزایش کارایی در شغل فعلی وکسب شرایط بهتر برای احراز مقامات بالاتر(علوی، مکارم، نمازی، ۱۳۹۲، ص ۴۹).
آموزش نه تنها تاثیر مستقیم بر رشد اقتصادی دارد، بلکه در تحلیلی که ماریس(۱۹۸۲) از بررسی اطلاعات در ۶ کشور در حال توسعه ارائه میدهد، به این نتیجه میرسد که سرمایه گذاری های عمومی وقتی همراه با سرمایه گذاری های آموزش نباشد تاثیر کمتری بررشد اقتصادی خواهند داشت. با توجه به تعاریف فوق وتجزیه وتحلیل آن ها به این نتیجه میرسیم که تعریف آموزش همان است که در سال ۴۶۰ قبل از میلاد توسط یکی از سوفیست های یونانی به نانم پروتاگوراس تشریح شد. وی معتقد بود که با بهره گرفتن از عقل سلیم وتربیت صحیح می توان زندگی افراد را تحت کنترل در آورد وحداکثر استفاده را از خدمات با آنان به نفع جامعه نمود (همان منبع).
۲-۱-۳- ضرورت آموزش