گاهی دیده شده که بعضی از کودکان بر اثر بی توجهی و بی مهری والدین خود، به راه دزدی
و زورگویی و کتک زدن دیگران کشیده شدهاند . البته در بادی امر ممکن است این سخن قدری بی پایه جلوه نموده و از خود سئوال کنیم که سرقت و زورگویی کودک چه ربطی به بی مهری و بی توجهی والدین دارد؟ ولی روان شناسان و متخصصین اطفال که چندین هزار نمونه از جرایم را مورد بررسی قرار داده، به این نتیجه رسیده اند که بعضی از کودکان به علت این که در محیط خانواده مورد بی مهری و بی اعتنایی پدر و مادر خود قرار گرفتهاند، بالنتیجه به عنوان یک واکنش در مقابل این کمبود محبت، شروع به سرقت و یا آزار و اذیت دیگران پرداختهاند. در واقع، این قبیل کودکان تشنه محبت بوده و چون از سرچشمه محبت اولیاء
سیراب نمیشوند، به عنوان انتقام و به خاطر جلب توجه اولیاء خود به ارتکاب چنین اعمالی دست میزنند.
به عبارت دیگر ، انگیزه ارتکاب جرم در این کودکان همانا خودنمایی و میل به شناخته شدن و به حساب آمدن است. چنین طفلی سرقت می کند یا دست به کتک کاری و اذیت و آزار دیگران میزند تا جنجال برانگیزد
و مورد توجه واقع شود. نوجوانانی که محبت کافی از پدر و مادر دریافت نکرده، برای پذیرش انواع اختلالات رفتاری و انحرافات اخلاقی آمادگی بسیار دارد . محبتی که فرزندان در خانواده دریافت میکنند، موجب آرامش روانی آن ها می شود و همین آرامش روانی ، آن ها را از تمایل به بسیاری از لغزشهای اخلاقی بازمیدارد. دختر نوجوانی که کمبود محبت دارد، به هر کس که سر راه او قرار گیرد و به او اظهار محبت کند، علاقهمند می شود، به دوستیهای ویرانگرش ادامه میدهد و چه بسا در این مسیر تباه شود. البته نوع محبت بسته به سن و سال فرزندان، متفاوت است ولی در هر حال بایددلهای فرزندان با فروغ محبت و نوازش والدین روشن شود و نیاز فطری آن ها به محبت دیدن از این راه ارضاء شود. جالب اینجا است که هیچ گونه تنبیه و تهدیدی هر چند سخت و شدید باشد در رفع این عادت ناشایست مؤثر واقع نخواهد شد، مگر اینکه پدر و مادر ، علت اصلی را یافته و طفل را مورد محبت و نوازش قرار دهند. گاهی مشاهده می شود که پدر و مادر از کودک تنفر دارند
که این تنفر ممکن است معلول عوامل مختلف باشد . مثلاً بودن بچه مانع شود که پدر و مادر به هدف خود برسند، یا پدر و مادر را به کار بیشتر و تحصیل درآمد زیادتر وادارد. گاهی تولد کودک، موجب تغییر شغل مادر می شود یا مادر مجبور به از دست دادن شغل خویش میگردد. در بعضی مواقع والدین، به جهت ضعف خود نمی توانند به هدفهای خویش برسند و کودک را عامل شکست فرض میکنند و او را مورد تنفر قرار می دهند. والدینی که خود از محبت پدر و مادر خویش محروم بوده اند، اغلب نسبت به کودکان خویش بی مهر هستند. بعضاً بی مهری والدین نسبت به کودکانشان، معلول عدم آشنایی آن ها به احتیاجات اساسی و روانی کودکان است. کودکان محروم از محبت والدین اغلب متزلزل و ناراحت هستند. [۹۲]
برخی از اساتید روان شناس معتقدند که رعایت اعتدال در امیال، لازمه سلامت و سعادت و تکامل روان است و با هر گونه افراط و تفریط در این زمینه مخالف میباشند. افراط در محبت، کودکان را دچار مشکلات روانی فراوانی می نماید. محبت زیاد توقعات کودک را بالا میبرد به همین دلیل از توان پایداری و اتکا به نفس و خودباوری در وی میکاهد و افرادی که محبت زیادی را تجربه میکنند، معمولاً متکی به دیگراناند و از نظر شخصیتی، استقلال لازم را ندارند و معمولاً نمی توانند با کودکان دیگر به سر برند و ناز پرورده و زود رنج میگردند. بسیاری از اختلافات خانوادگی ، جداییها و شکستها معلول ازدیاد محبت توسط والدین در کودکی است. در این خصوص، حدیثی از امام باقر نقل شده است «عن ابی جعفر (ع) شرالاباء من دعا البر الی الافراط»( یعنی بدترین والدین، آنهایی هستند که در محبت ورزیدن به فرزندانشان، از حد اعتدال گذشته
و زیاده روی مینمایند) میتوان این گونه بیان نمود که تأثیر بی تفاوتی و اغماض بیش از حد نسبت به اشتباهات و عیوب رفتار، طفل را فردی مغرور، خود سر و خودپسند بار آورده و موجب تضعیف قدرت مقاومت وی در برخورد با مشکلات و سختیهای زندگی میگردد. چنین موجودی در اولین مصاف با مسایل و معضلات عادی و عدم موفقیت در حل و بر طرف نمودن آن ها، شدیداًً سرخورده و احساس مظلومیت
و تعدی می نماید.
در مواقعی پدر و مادر نمی توانند پاسخگوی نیازهای عاطفی یکدیگر باشند و روی این اصل، کودک
را مرکز عواطف و احساسات خود قرار می دهند مثلاً خانمی که از محبت شوهر محروم است، فرزند خود
را جانشین شوهر می کند و نسبت به او بیش از حد مهر میورزد. بنابرین سهل انگاری در امر و نهی نیک