۲-۶-۱٫ اریکسون:
اریکسون معتقد است که در هر یک از مراحل زندگی ما با تکالیف یا چالش های تحولی مجزایی روبرو هستیم. اریکسون هشت مرحله زندگی را مشخص کرد شخص در هر یک از این مراحل با یک تکلیف تحولی که به اعتقاد وی در هر یک قطعی است مواجه میباشد (آقا محمدیان، ۱۳۸۴ )
۱.Marcia
اریکسون، تعارض روانی نوجوانی را هویت در برابر سردرگمی هویت نامید. او باور داشت که نتایج موفقیتآمیز مراحل پیشین، زمینه را برای حل مناسب این تعارض آماده میسازند. برای مثال، نوجوانانی که با درک ضعیف اعتماد به نوجوانی میرسند، به سختی آرمانهایی بیابند که به آن ها معتقد باشند. نوجوانانی که خود مختاری یا ابتکار ناچیزی دارند، گزینه ها را به طور فعال بررسی نمی کنند. و آنهایی که فاقد حس سخت کوشی هستند، نمی توانند شغلی را انتخاب کند که با تمایلات و مهارتهای آن ها هماهنگ باشد. نوجوانانی که به فرایند تعمق و تأمل می پردازند، سرانجام به هویتی پخته دست مییابند. آن ها ویژگیهایی که خود را در کودکی توصیف میکردند بررسی نموده و با تعهدات جدید ترکیب میکنند. بعداً ، هنگامی که نقشهای متفاوتی را در زندگی روز مره انجام میدهند، این ویژگیها را به صورت یک هسته درونی محکم و یکپارچه شکل میدهند که احساس همسانی در آن ها ایجاد میکند. بعد از اینکه هویت شکل گرفت، در بزرگسالی اصلاح می شود، و این زمانی است که افراد تعهدات خود را مجدداً ارزیابی میکنند.(برک، ۲۰۰۱،ترجمه سید محمدی،۱۳۸۴)
اریکسون وجود بحران را یک شرط اساسی برای تشکیل هویت میداند که پس از شکل گیری هویت بر طرف می شود. در نظریه روانی اجتماعی اریکسون شکل گیری هویت با حل موفقیت آمیز بحران هویت همراه است. اریکسون رشد را به مثابه مجموعه از تعارضها در سطوح سنی مختلف تلقی میکند که نتیجه تعامل بین محیط اجتماعی و رشد فردی است (ولوراس۱ و بوسما۲ ۲۰۰۵، به نقل از محمدی،۱۳۹۰).
اریکسون از نظر واژه شناسی به ریشههای یکسان «هویت » و «همانند سازی»۳ در زبان انگلیسی اشاره میکند. از نظر او همانند سازیها، انتظارات و فردیت مسیر کسب هویت است. افراد کم سن و سال به واسطه دیگران مورد شناسایی قرار می گیرند و بعدها در نوجوانی شروع به رها کردن خود با قید انتظارات مرتبط با این همانند سازیها میکنند.اریکسون متقد است که هویت زمانی که عمر این همانند سازیها به سر میرسد شروع به شکل گیری میکند. پس هویت نهایی از نظر اریکسون با غلبه بر همانند سازیهای پراکنده افراد در گذشته تثبیت می شود، در این مسیر نوجوان به اصلاح همانند سازی های مختلف و پراکنده پرداخته و آن ها را به یک مجموعه منطقی و بی نظیر تبدیل میکند(امیدیان، ۱۳۸۷)
۱٫Vleiovas
۲٫Bosma
۳Identification
۲-۶-۲٫ لوینگر:
لوینگر هویت را در یک جهت کل گرایانه به عنوان صفت سر آمد شخصیت می بیند، از دید او من یک وسیله گزینش است که به فرد اجازه میدهد واقعیت خارجی را به طریقی درک کند که اضطراب را کاهش دهد. او رشد منش اخلاقی، کنترل تکانشی و درونی ساختن قواعد رفتار را جزء کنش های من میداند که «من» این قابلیت ها را به مرور کسب میکند. در روان تحلیل گری نسبتی این کنش ها شبیه کنش های فرامن است و نشان میدهد که لوینگر منزلت من را بالا برده و آن را مهم در نظر گرفته است(کروگر۱ ، ۱۹۹۶)
۲-۶-۳٫ گلاسر۲:
گلاسر معتقد است که هر فردی یک هویت متصور دارد، که بدان وسیله احساس موفقیت یا عدم موفقیت نسبی میکند. او هویت را تصوری میداند که فرد از خودش دارد و این تصور ممکن است با تصوراتی که دیگران از او دارند. هماهنگ و یکسان و یا اینکه با آن ها کاملاً متفاوت باشد.
در آغاز، هویت تمام کودکان هویت توفیق به حساب میآید. ولی بعداً، مقارن با سنین چهار سالگی، هویت شکست هم ظاهر می شود. به عبارت دیگر، تشکیل هویت شکست همزمان با سنی است که کودک مدرسه را آغاز میکند. در این سن و سال کودک به ایجاد توسعه مهارتهای اجتماعی، گویایی، عقلانی و تفکری می پردازد، که همین پدیده ها به او امکان میدهند که هویت خود را از دو بعد توفیق یا شکست مورد ارزیابی قرار دهد(شفیع آبادی، ۱۳۷۱).اساس تشکیل هویت، تلاش ها و فعالیت هایی است که ما علاقمندیم تعقیب کنیم و در مقابل آن در می یابیم که هستیم. برداشت ها و نظرات دیگران نیز در روشن کردن هویت، نقش عمده ای دارند. ارزش یابی های ما از خودمان در ارتباط با شرایط زندگی، اوضاع اجتماعی و اقتصادی نیز تعیین کننده هویت ما میباشد(امام جمعه، ۱۳۸۲).
۱٫ Kroger
۲٫ Glasser
۲-۶-۴٫برزونسکی۱
الگوی برزونسکی درباب هویت بر آن دسته از فرآیندهای اجتماعی – شناختی مبتنی است که در طی آن افراد بر اساس شیوه ترجیهی پردازش اطلاعات مربوط به خود، گفتگو درباره موضوعات مربوط به هویت و تصمیمات فردی، در وضعیت های متفاوت قرار می گیرند. سه جهت گیری یا سبک پردازش هویت شامل اجتنابی/ سردرگم، اطلاعاتی و هنجاری است. افراد دارای وضعیت هویت سردرگم از سبک پردازش هویت سردگم/ اجتناب استفاده میکنند. آن ها همواره تلاش میکنند که از مواجه با مسائل فردی، تعارضات و تصمیمات اجتناب کنند(شکری وشهرآرای، ۱۳۸۵)
در موقعیت های تصمیم گیری آن ها ضمن اطمینان کمی که به توانایی شناختی خود دارند، معمولاً پیش از تصمیم گیری احساس اضطراب و ترس نیز دارند و در تصمیم گیری معمولاً از راهبردهای تصمیم گیری نا مناسب مانند اجتناب کردن، بهانه آوردن و دلیل تراشی استفاده میکنند(برزونسکی و فراری۲، ۱۹۹۶) افراد با سبک هویت اطلاعاتی، به صورت فعال و آگاهانه به جستجوی اطلاعات و ارزیابی آن ها می پردازند و سپس اطلاعات مناسب را مورد استفاده قرار میدهند(حجازی و فرتاش، ۱۳۸۵). این افراد نیاز بالایی به شناخت و پیچیدگی شناختی احساس میکنند، کمتر در جستجوی تأیید و تصدیق دیگران هستند و به قضاوتهای خود اطمینان دارند (برزونسکی، ۲۰۰۲).
نوجوانان با سبک هویتی هنجاری نسبت به موضوعات هویتی و تصمیم گیری ها به همنوایی با انتظارات و دستورات افراد مهم زندگی شان (مانند والدین) می پردازند. آن ها به طور خودکار ارزش ها و عقاید را بدون ارزیابی آگاهانه میپذیرند و درونی میکنند به تحمل کمی برای مواجه شدن با موقعیت های جدید و مبهم دارند و نیاز بالایی برای بسته نگه داشتن خود شان میدهند (برزونسکی، ۲۰۰۰، نقل از عبدی زرین و همکاران، ۱۳۸۹).
۱٫Berzonsky
۲٫Ferrar
۲-۶-۵٫ کگان۱