این روایت و روایات فراوان دیگر، هم حاکى از آنند که نمىتوان کسى را که شهادتین بر زبان جارى مىکند، کافر یا مشرک نامید و به این بهانه جان و مال او را حلال شمرد. از این رو هیچ یک از پیشوایان مذاهب و شخصیتهاى بزرگ اسلامى، تکفیر مسلمین را بر خود روا نمىشمردند و عناوین چون کافر ومشرک را بر اهل قبله اطلاق نمىنمودند. مفهوم آیه و روایات اسامه این است که اگر کسى اظهار اسلام کند (یعنى شهادتین بگوید) مسلمان است و نمىشود او را تکفیرنمود. تنها اگر همین آیه و روایت را داشتیم، براى منع از تکفیر و احترام اهل مذاهب و فرقههاى اسلامى به یکدیگر کافى بود، چون در صورتى که شخصى شهادتین را پناهگاه خود قرار دهد، اینقدر احترام دارد. بدون تردید کسانى که بدون این انگیزه، شهادتین گفته ومى گویند، از احترام والاتر و بالاترى باید برخوردار باشند و عناد و دشمنى و سَبّ و لعن و طرد و تفسیق و تکفیر آنها جایز نخواهد بود.
همچنین قرآن مجید براى دو طایفه از مسلمانان که به جنگ پرداختهاند ایمان قایل شده است: «وان طائفتان من المومنین اقتتلوا فاصلحوا بینها فان بغت احداهما على الاخرى فقاتلوا التّى تبغى حتى تفىء الى امرالله” الى قوله تعالى” انما المومنون اخوهٌ فاصلحوا بین اخویکم»؛[۶۴]
«اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر به جنگ برخاستند، میانشان آتشى برقرار کنید. و اگر یک گروه بر دیگرى تعدّى کرد، با آنکه تعدّى و تجاوز نموده بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد.»
تا آنجا که مىفرماید: «هر آینه مؤمنان برادران همدیگرند. پس میان برادرانتان آشتى برقرار کنید.»
«مِنْ أَجْلِ ذَلِکَ کَتَبْنَا عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا»؛[۶۵]
«از این روى بر فرزندان اسرائیل مقرر داشتیم که هرکس کسى را جز به قصاص قتل یا [به کیفر] فسادى در زمین بکشد، چنان است که گویى همهى مردم را کشته باشد و هرکس کسى را زنده بدارد، چنان است که گویى تمام مردم را زنده داشته است».
جداى از حرمت انسان، کشتن مؤمن نیز خود عذابى دوچندان دارد: «وَ مَن یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِیهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِیمًا»؛[۶۶]
«هرکس عمداً مؤمنى را بکشد، کیفرش دوزخ است که در آن ماندگار خواهد بود و خدا بر او خشم مىگیرد و لعنتش مىکند و عذابى بزرگ برایش آماده ساخته است».
ازسوىدیگر، از نظر قرآن معیار ایمان و کفر، اظهار شعائر اسلام و اقرار به مسلمانى است. در این صورت، کسى اجازهى تعرض ندارد: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنُواْ وَلَا تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا»؛[۶۷]
اى کسانى که ایمان آوردهاید! چون در راه خدا سفر مىکنید، [خوب] رسیدگى کنید و به کسى که نزد شما [اظهار] اسلام مىکند، مگویید تو مؤمن نیستى، [تا بدین بهانه] متاع زندگى دنیا را بجویید.
موجبات کفر در قرآن مجید در برخی آیات مورد تأکید قرار گرفته است که برخی آیات در این خصوص، مختصراً اشاره می نماییم:
۱- کسى که بهجاى خدا غیر او را برگزیند و براى او شریک قرار دهد، براى نمونه، دو آیه زیر را شاهد مىآوریم:
«لقد کفر الذین قالوا ان الله هو المسیح ابن مریم»؛[۶۸] «لقد کفر الذین قالوا ان الله ثالث ثلاثه»[۶۹]
۲- انکار قرآن:
«یقول الذین کفروا ان هذا الا اساطیر الاولین»[۷۰] «لقال الذین کفروا ان هذا الاسحر مبین».[۷۱]
۳- انکار خدا و رسول:
«ذلک بانّهم کفروا باللّه و رسوله اولئک الذین کفروا بآیات ربّهم و لقائه الى …»[۷۲]
گفتار دوم: تکفیر در فقه عامه
احادیث فراوانى در منابع معتبر اهل سنت نقل است که به صراحت از تکفیر کسى که شهادتین گفته است نهى فرمودهاند چه رسد به کسى که به انجام دستورهاى دینى متعهد است در این گفتار به نمونههایى از این احادیث اشاره می نماییم:
-
- از عایشه نقل شده است که پیامبر فرمود: «لا تکفروااحداً من اهل القلبه بذنب و ان عملوا بالکبائر»[۷۳] «حق ندارید هیچ یک از اهل قبله را به خاطر گناهش تکفیر کنید، هرچند بزرگترین گناه را مرتکب شده باشد.”
-
- از ابوذر روایت مىکند که من از رسول اکرم شنیدم که مىفرمودند:«لا یرمى رجل رجلًا بالفسوق و لایرمیه بالکفر الاارتدت علیه».[۷۴] هیچ مسلمانی مسلمان دیگر را نسبت فاسق بودن یا کافر بودن نمی دهد مگر آنکه خود وی مرتد میباشد.
-
- «بنى الاسلام على خمس شهاده ان لا اله الا اللّه و ان محمد رسول الله والإقرار بماجاء به من عند الله و الجهاد ماض منذ بعث رسله الى آخر عصابه تکون من المسلمین فلا تکفروهم بذنب و لاتشهدوا علیهم بشرک».[۷۵]
-
- پیامبر گرامى اسلام فرمودند: «ایما رجل مسلم کفّر رجلًا مسلماً، فان کان کافرا و الا کان هوالکافر»؛[۷۶] مبادا کسى را به خاطر گناه و فسقى متهم به کفر کنید، مگر اینکه مرتد شود و اگر به کسى که این چنین نیست، تهمت کفر زدید، خودتان کافر مىشوید هر شخص مسلمانى، مسلمانِ دیگرى را متهم به کفر کند، اگر طرف اینگونه نباشد، خودش کافر مىشود.»
- از عبدالله بن عمر روایت مىکند که رسول اکرم فرمودند: «کفوا عن لا اله الا الله لا تکفروهم بذنب، من أکفر اهل لا اله الا الله فهوالى الکفراقرب»؛
دست بردارید از گویندگان لا اله الا الله و آنها را به خاطر یک گناه متهم به کفر نکنید و هر کسى گوینده لا اله الا الله را متهم به کفر کند، خودش به کفر نزدیک تر است.
- پیامبر گرامى اسلام (ص) مرزهاى بین ایمان و کفر را چنین بیان مىفرماید: «أمرت أن أقاتل الناس حتى یقولوا لا اله الا اللَّه. فاذا قالوها، وصلوا صلاتنا، واستقبلوا قبلتنا، وذبحوا ذبیحتنا، فقد حرمت علینا دماؤهم و اموالهم»؛[۷۷]
«مأمور شدهام با مردم بجنگم، تا هنگامى که کلمهى توحید را بگویند. پس اگر کلمهى توحید را گفتند، و نمازها را انجام داده و بهسوى قبلهى ما نماز خواندند، و مانند ما گوسفند را ذبح نمودند، اموال و خون آنان بر ما حرام خواهد بود».