-
- قدرت پاداش: سرپرست قدرت اعطای پاداش را دارد؛
-
- قدرت قهرآمیز: سرپرست قدرت اعمال تنبیه را دارد؛
-
- قدرت مرجعیت: با سرپرست و قدرت چنین شخصی همگام و هماهنگ شود؛
-
- قدرت مشروع: سرپرست حق رهبری فعالیتهای آنان را دارد؛
- قدرت تخصص: سرپرستان دانش و مهارت خاصی دارند که موجب می شود هدایت فعالیتهای فرودستان به وسیله آن ها منطقی باشد (اونز، ۱۳۷۷، ص۱۱۶).
مهمترین عامل برای موفقیت سازمانی که میخواهد در راستای بهبود مداوم قرار داشته باشد، مشارکت دادن کارکنان در امور است. مشارکت کارکنان، هم رشد فرد و هم تعالی سازمان را در پی دارد و سبب تقویت روحیه، رضایت شغلی و احساس ارتقاء قدر و منزلت شغلی کارمند، افزایش بازدهی و بالا رفتن کیفیت، کاهش تعارض، کاهش مقاومتهای منفی مانند غیبت، تأخیر و کم کاری و افزایش کارایی کارکنان خواهد شد (بختیاری، ۱۳۸۰، ص۲۵).
همه اصول و نظریه های مدیریت، کم یا زیاد، دربردارنده سطحی از اختیار، قدرت، برنامه ریزی، تصمیم گیری و فعالیتهای توسعه یافته واگذار شده به سطوح ارشد میباشد. همه این موارد به پایین در سطوح مختلف در ساختار سلسله مراتبی، انتقال مییابند. در همه سازمانها مشارکت و همکاری همه افراد در همه سطوح به صورت یکسان نمی باشد. در ساختار سلسله مراتبی، جایگاه و ارزش افراد در سازمان تعیین می شود که بسته به صلاحیتهای فردی دارد. افراد ابزارهای اجرایی وظایف محول شده هستند و بسته به شغلی که به آن ها داده شده، مورد ارزیابی قرار می گیرند. پتانسیلهای انسانی، نگرش رفتار، صلاحیتها و خصوصیات فردی در سازمانی که ساختار سازمانی مهم تر از صلاحیتهای انسانی است، اغلب نادیده گرفته می شود. کلیه اصول و فنون مدیریتی در سازمانهای مدرن بر پایه نظریه مدیریت بالا به پایین، همراه با مشارکت افراد در صورت امکان است (ماهاپاترا، ۱۳۸۶، ص۴۵).
۲-۱-۹-۳-۱٫ مدیریت مشارکتی
یکی از تصمیماتی که هر مدیر می بایست اتخاذ کند این است که تا چه حد به کارکنان اجازه مشارکت در مدیریت داده شود. تقاضا برای افزایش مشارکت، باعث شده سازمانهای بسیاری روش مدیریت خود را تغییر دهند تا به کارمندان فرصت داده شود، در مدیریت و تصمیم گیری مشارکت داشته باشند. مدیریت مشارکتی این گونه تعریف شده است: مدیریت مشارکتی نوعی مدیریت است که وجه مشخصه آن تفویض اختیار و قدرت به سطوح پایین تر کارکنان است. مدیریت مشارکتی، کارکنان را در تصمیم گیری، اشتراک، حل مشکلات، برنامه ریزی فرایندها و ارزیابی نتایج، شرکت میدهد. همچنین از این مزیت برخوردار است که، تصمیم گیری را به سمت سطوح پایین می کشاند که بیشترین میزان اطلاعات مربوط با موضوع تصمیم گیری، در آن سطوح قرار دارد و همچنین نتیجه تصمیم، بیشترین تاثیر خود را در آن سطوح خواهد گذشت. البته بدین معنا نیست که مدیریت از مسئولیت خود در برابر تصمیم نهایی که باید اتخاذ شود، شانه خالی میکند (استوارت و موران، ۱۳۹۰، ص۴۳۱).
این رویکرد دربردارنده اجماع افراد با یکدیگر و سازنده پل ارتباطی میان افکار انسان و دستیابی تعاملی به اهداف با بهره گرفتن از تقسیم بینشها و ارزشهای اشخاص است. این رویکرد مدیریتی مستبدانه، سلسله مراتبی و سنتی نیست. سطوح مقامها، جایگاههای اجتماعی و سازمانی و سایر موارد چندان با اهمیت نمی باشد، بلکه هدف عمده دستیابی به اهداف سازمان از طریق یکپارچگی افراد، انسجام، پایداری در دستیابی به اهداف، مشارکت و مبادله نقطه نظرها و تقسیم خرد برای تصمیم گیری به صورت جمعی است. افراد تنها برای ایفای وظایف محول شده به آن ها یا دریافت پول و منافع مادی کار نمی کنند، بلکه آن ها با قلب و روح خود کار میکنند. رویکرد مشارکتی و یکپارچه، الگوی جدید مدیریتی است که افراد و سازمانها از توانایی رشد با یکدیگر به طور همزمان برخوردار میباشند (ماهاپاترا، ۱۳۸۶، ص۴۷).
۲-۱-۹-۳-۲٫ اهداف مدیریت مشارکتی
الف. هر فرد در یک سازمان، جزیی از یک ماشین بزرگ به حساب نمی آید، بلکه انسانی است دارای قدرت تفکر و هوش و استعداد که با تجربه های گرانقدر آمیخته شده و در صورتی که زمینه و شرایط مساعد فراهم شود، خواهد توانست همه چیز را به نفع جامعه، سازمان و خود تغییر دهد؛
ب. روش جاری انجام هر کاری، لزوماً بهترین و مفیدترین روش ممکن نیست و به طور قطع می توان همان کار را به شیوه های بهتر انجام داد و این بهبود مستمر به کمک افراد همان مجموعه و کسانی که با آن ارتباط دارند، انجام میگیرد؛
ج. مشارکت کارکنان کمک میکند تا مدیریت از بسیاری کارهای جزیی آسوده شود و به کارهای اساسی بپردازد. البته باید برای اجرای نظام مدیریت مشارکتی از زیرنظامهای مربوطه، که گردش کار از پیش تعیین شدهای دارند، استفاده کرد (بختیاری، ۱۳۸۰، ص۲۸).
۲-۱-۹-۳-۳٫ مدیریت مشارکتی در کتابخانه
در گذشته اکثر کتابخانهها و مراکز اطلاع رسانی، به وسیله ساختار سلسله مراتبی سنتی، سازماندهی می شدند، و روش مدیریت متعارف، آمرانه بود. سازمانهای آمرانه از بالا به پایین کنترل میشوند، و تمامی تصمیمات اساسی توسط مدیران سطوح بالا اتخاذ می شود. در این نوع سازمانها، دستورات با بهره گرفتن از زنجیره فرامین، از بالا به پایین انتقال مییابند و از کارمندان انتظار می رود وظایف خواسته شده از آن ها را انجام دهند. امروزه رهبران پی برده اند که روشهای رهبری آمرانه، کارایی پایینی دارند، به طوری که اکنون کتابداران، خواهان مشارکت بیشتری در تصمیم گیریها هستند (استوارت و موران، ۱۳۹۰، ص۴۳۱).
رهبری عامل اساسی در مدیریت هر سازمان به شمار میآید. رهبری مسئولیت تصمیم گیری، طراحی، سازماندهی، اجرا، ارزیابی و دستیابی به نتیجه نهایی است. به دلایل روشنی رهبری دربردارنده اختیار و قدرت[۸۴] است. این حقیقتی است که اختیار و قدرت در سطح وسیع آن واگذار شده به مقامات ارشد، ساختار سلسله مراتبی کتابخانه است. دستورات، نظم و هدایت موضوعهای مربوط به ردههای بالای سلسله مراتب اداری است و این موارد توسط کارکنان سطوح پایین تر قابل اجرا و مورد احترام است. مفهوم جدید مدیریت تأکید کننده نظام مشارکتی بر پایه توزیع قدرت و کنترل متقابل بر روی کلیه رخدادهای کتابخانه است. افراد سطوح میانی یا ارشدتر دارای قدرت و اختیار واگذار شده ای برای تلاش در راستای هدایت و ترغیب و جستجوی پیشنهادها و مشارکت قابل احترام زیردستان میباشند. سازماندهی و اجرای کلیه فعالیتهای کتابخانه با مشارکت فعالانه و پشتیبانی کلیه نیروهای کاری در سطوح مختلف صورت می پذیرد (ماهاپاترا، ۱۳۸۶، ص۴۳).