- سئوالات تحقیق
-
- آیا بین هوش هیجانی با دشواریهای تنظیم هیجانی در دانشجویان رابطه وجود دارد؟
-
- آیا بین سبک های مقابله ای با دشواریهای تنظیم هیجانی در دانشجویان رابطه وجود دارد؟
سهم هریک از متغیر های هوش هیجانی و سبک های مقابله ای در پیشبینی تنظیم هیجانی چه میزان است؟
- تعاریف مفهومی و عملیاتی متغیرهای پژوهش
تعاریف مفهومی
هوش هیجانی : هوش هیجانی مجموعه ای از تواناییهای شناختی و هیجانی به هم پیوسته است. که به فرد کمک میکند تا با درک، ارزیابی و بیان دقیق هیجان ها، از احساساتی که افکار را تسهیل می نمایند، آگاهی یابد(سیاروچی، فورگاس و مایر، ۲۰۰۱، به نقل از سیاروچی، دین و اندرسون، ۲۰۰۲).
سبک های مقابله ای : سبک های مقابله ی فرایندی است که از طریق آن افراد استرس های ناشی از عوامل استرس زا را کنترل میکنند و هیجانات منفی ایجاد شده به وسیله این عوامل را تحت کنترل در می آورند(کلینس، ۱۹۹۹، ترجمه محمد خانی، ۱۳۸۶؛ ریو، ۲۰۰۱؛ ترجمه سید محمدی،۱۳۸۳).
دشواریهای تنظیم هیجانی: تنظیم هیجانی، به مرحله ای اشاره دارد که افراد به واسطه آن بر هیجانات خود و اینکه آن ها چگونه هیجاناتشان را بیان و تجربه میکنند، اشاره دارد کوتینهوریبیر، فرری رین ها و دایس[۱] (۲۰۱۰).
تعریف عملیاتی
سبک های مقابله ای: نمراتی که افراد از سیاهه راهبردهای مقابله ای(لازاروس و فلکمن،۱۹۸۹) کسب کردهاند.
هوش هیجانی : نمراتی که افراد از پرسشنامه هوش هیجانی بار- آن(۱۹۸۰) کسب کردهاند.
دشواریهای تنظیم هیجانی: نمراتی که افراد از پرسشنامه دشواری در تنظیم هیجانی گراتز (۲۰۰۴) کسب کردهاند.
فصل دوم
پیشینه پژوهش
در این فصل به بررسی نظری( شامل تعاریف ها، دیدگاه ها) و بررسی تجربی( شامل مروی بر مقالات داخلی و خارجی انجام شده) برای هریک از متغیرهای پژوهش شامل هوش هیجانی، سبک های دلبستگی و دشواریهای تنظیم هیجانی پرداخته شده است.
۲-۱ هوش هیجانی[۲]
هوش هیجانی و جنبههای جذاب و گستردۀ آن در دهه های اخیر علاوه بر روان شناسان و روان پزشکان ، توجه عموم را به خود جلب کردهاست . دانیل گلمن معتقد است، هوش عاطفی بالا تبیین میکند که چرا افرادی با ضریب هوشی (IQ) متوسط موفق تر از کسانی هستند که نمرههای IQ بسیار بالاتری دارند. ضریب هوشی(IQ) نمیتواند بخوبی از عهده توضیح سرنوشت متفاوت افرادی بر آید که فرصتها، شرایط تحصیلی و چشم اندازهای مشابهی دارند. وقتی نود و پنج دانشجوی دانشگاه هاروارد را در دهه ۱۹۴۰ – یعنی دورانی که دانشجویان دانشگاههای شرق آمریکا را افرادی با هوشبهرهای متنوع تر از امروز تشکیل میدادند – تا سنین میانسالی مورد بررسی قرار دادند، چنین دیدند که افرادی که بالاترین نمرههای تحصیلی را داشتند از نظر میزان حقوق دریافتی، بهرهوری و موفقیت شغلی از همدوره ایهای ضعیف تر خود موفق تر نبودند. آنان حتی از نظر میزان رضایت از زندگی شخصی یا رضایت از روابط دوستانه، خانوادگی و عشقی نیز وضعیتی برتر نداشتند(گلمن، ۱۹۹۵). با ظهور عصر اطلاعات و ارتقای ارزشمندی ارتباطات انسانی و هم چنین بروز موقعیتهای استراتژیک سازمانی، نظریه هوش عاطفی رشد چشم گیری یافته و از مباحث پرطرفدار سازمانی شدهاست. هوش هیجانی، اصطلاح فراگیری است که مجموعه گستردهای از مهارتها و خصوصیات فردی را در برگرفته و به طور معمول به آن دسته مهارتهای درون فردی و بین فردی اطلاق میگردد که فراتر از حوزه مشخصی از دانشهای پیشین، چون هوشبهر و مهارتهای فنی یا حرفهای است. هوش هیجانی از آخرین مباحث متخصصین در خصوص درک تمایز بین منطق و هیجان بوده و برخلاف مباحث اولیه در این جا، فکر و هیجان به عنوان موضوعاتی برای سازگاری و هوشمندی تلقی شده است
واژه هیجان اولین بار در سال ۱۹۹۰ توسط دو روانشناس به نام های میر و سالووی وارد ادبیات روانشناسی گردید. از نظرآنان واژه هیجان دارای سه معنی بود: درک افراد از آنچه که احساس میکنند و در عین حال درک دیگران؛ درک آن چه که ما را خوشحال و ناراحت میکند؛ آگاهی هیجانی، مهارتهای مدیریتی و حساسیت نسبت به طولانی تر کردن شادی و بقاء. هوش هیجانی را می توان توانایی یادگیری و تغییر احساسات دانست. افرادی که دارای هوش هیجانی بالایی هستند میتوانند به راحتی احساسات خود را بیان کنند و ویژگی های احساسی و تجربیات خود را در یک رابطه دو طرفه بین آن ها درک نمایند. این افراد همچنین قاردند هیجانات خود را به نحو قابل توجهی بیان کرده و به طریق مناسب هیجانات خود را سازمان دهد. پژوهش های نشان دادهاند که هوش هیجانی دارای مزایای اجتماعی، شناختی و زیست شناختی میباشد به همین دلیل افراد دارای هوش هیجانی بالا سطوح پایین تری از هورمون های استرس و دیگر نشانه های برانگیختگی هیجانی را دارند(گلمن، ۱۹۹۵ به نقل از مافی و آصف زاده ، ۱۳۹۲).